نگهداشت زبان زیبای فارسی – قسمت سی‌ و سوم 

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید

دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور

در ادامهٔ بحث شمارهٔ قبل، به مثالى دیگر از جهان شعر توجه کنید، بیتی از حافظ: 

هر کو نکند فهمى زین کلک خیال‌انگیز / نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

به‌صورت عادى و کامل چنین مى‌نویسیم: هر که او از این کِلک خیال‌انگیز فهمى نکند (این کلک خیال‌انگیز را فهم نکند)، حتى اگر صورتگر چین هم باشد (یک صورتگر ماهر از کشور چین هم باشد)، نقشگرى او حرام است (بیهوده و ممنوع است)، و در مورد نحو کلام مى‌نویسیم: جملهٔ شرطى؛ هر کس، فاعل، از این کلک خیال‌انگیز، مفعول به‌واسطه، فهم نکند، فعل مرکب. مصرع دوم جزاى شرط است. آنگاه شرح مى‌دهیم؛ منظور از نقشگرى، نقاشى خدا در آفرینش کودک در مقابله با کار صورتگران چین، که معروف بوده‌اند، قرار گرفته و کارشان عبث قلمداد شده است. آنچه هنر شعرسُرایى را از سبک‌هاى دیگر زبان متمایز مى‌سازد، بیشتر بازخوانى تخیل، فرارفتن از معانى ظاهرى کلمات، تصورات و تعبیربخشیدن یا افزودن بر تعبیراتى است که در کتب مقدس آمده است، و این‌همه با بیانى شاعرانه و استفاده از صنایع ادبى و بدیع صورت می‌گیرد و ما به کارکرد چهار گشتار در اکثر منظومه‌ها پیش از این اشاره کردیم که عبارت‌اند از: حذف، اضافه، تغییر و جابه‌جایى. حال بر این اساس به ابیات زیر توجه نموده و آن‌ها را به‌همان شیوه تحلیل، ترکیب و تفسیر نماییم: 

خلاف پیمبر کسى ره گزید / که هرگز به منزل نخواهد رسید / مپندار سعدى که راه صفا / توان رفت جز از پى مصطفى. در این شعر پند به ایمان اسلامى و پیامبر آن داده شده است. یک رباعى از خیام: خورشید کمند صبح بر بام افکند / کیخسرو روز باده در جام افکند / مى‌خور که منادىّ سحرگه‌خیزان / آوازهٔ اشربوا در ایام افکند. در این رباعى لازم است کمندانداختن بر بام را بدانیم که چگونه در گذشته‌هاى دور، دلیران از آن بهره می‌گرفتند، و نیز توجه به دو استعاره در مصرع‌هاى سوم و چهارم ضرورى است. دو بیت از کلیم کاشانى: طبعى به هم رسان که بسازى به عالمى / یا همتى که از سر عالَم توان گذشت / در کیش ما تجرّد عنقا تمام نیست / در قید نام ماند اگر از نشان گذشت. در ابیات کلیم، عنقا یعنى سیمرغ، آن پرندهٔ عظیم افسانه‌اى، ذکر شده است که وجود بیرونى ندارد ولى نامش در داستان‌ها بر جاى مانده است. بیتى از حافظ: بی‌خبرند زاهدان نقش بخوان و لاتقُل / مست ریاست محتسب باده بخواه و لاتخَف. و در شعر بالا دو فعل نهى عربى تضمین گردیده است: نگو و نترس. سکندر را نمى‌بخشند آبى / به زور و زر میسر نیست این کار. این بیت اشاره دارد به داستان اسکندر ذوالقرنین و نرسیدن او به آرزویش که نوشیدن آب حیات بود. در بسیارى از شعرها به معلومات بیشترى فراتر از معانى ظاهرى کلمات جمله نیاز داریم. از هاتف اصفهانى: یار گو بالغدوّ و الاَّصال / یار جو بالعشّى و الابکار / صد رهت لن ترانى ار گویند / باز می‌دار دیده بر دیدار. در بیت اول از دو عبارت قرآنى استفاده شده است: روز و شب و شب و روز، و در بیت دوم «لن ترانى« (هرگز مرا نخواهى دید) جمله‌ای فعلى از قرآن است که اشاره به قصهٔ حضرت موسى و کوه طور مى‌کند، و به این هنر «تضمین» می‌گویند. چه می‌توان کرد؟ در متون عرفانى از احادیث و سنت‌ها زیاد از عربى بهره‌گیرى شده است. سبک‌هاى ادبى و رسمى بیشتر از محاوره‌اى و معمولى متأثر از لغات و ترکیبات عربى می‌باشند. شعرا با به‌کارگیرى ذوق ادبى همواره هنرنمایى کرده با سخن مجاز و صنایع بدیع آن همچون استعاره، ایهام، جناس، کنایات، مراعات نظیر و مانند آن‌ها بر زیبایى زبان فارسى افزوده‌اند. نظم عرفانى ما نیز مشحون از لطائف و ظرائف و نکته‌پردازى‌هاى خود است. 

واج‌آرایی – گاه یک همخوان در اول چند کلمه در یک مصرع، در یک بیت، یا در یک جمله به‌منظور زیبایى کلام تکرار می‌شود. مثال: 

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است. در این بیت صوت «خ» تکرار شده است. مثالى دیگر: سرو چمان من چرا میل چمن نمى‌کند / همدم گل نمى‌شود یاد سمن نمى‌کند. در مصرع اول این بیت صوت «چ» تکرار شده است. مثالى دیگر: شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینى / غنیمت است چنین شب که دوستان بینى. در مصرع اول صوت «ش» تکرار شده است. این صنعت در انگلیسى نیز هست و alliteration نام دارد. مثال: 

Sing a song of sixpence in some circle. ‎

در این جمله صوت S تکرار شده است. معنى‌اش: در محفلى یک ترانهٔ شش پنسى (سکهٔ قدیم انگلیس) بخوان.

مجاز ارتباطى – و آن ذکر یکى دو تا کلمه یا کلماتى به‌منظوری دیگر است؛ اشاره به چیزى مى‌کند که ارتباط نزدیکى با آن دارد. چند مثال: استرالیا با دو گل به سوئیس باخت. یعنى تیم فوتبال استرالیا به تیم مقابل باخت. کاخ سفید امروز بیانیهٔ مهمى صادر کرد. یعنى رئیس‌جمهورآمریکا چنین کرد. این مرد خوان گسترده‌اى دارد. یعنى سر سفرهٔ او غذاهاى خوبى یافت مى‌شود. او قلب گرمى دارد یا عواطف گرمى دارد. یعنى فرد مردم‌دوست و مهربانى است. در این صنعت مثال زیاد یافت می‌شود. مثل: تو دست به باد هستى. یعنى ولخرج هستى. دستش توى جیبش نمى‌رود. یعنى پول خرج نمى‌کند. و… 

مجاز دوسویه – و آن ذکر کل به‌جاى جزء و جزء به‌جاى کل است: در این بندر دستِ‌کم بیست بادبان وجود دارد. یعنى بیست کشتى وجود دارد و این مثال جزء به‌جاى کل است. ایشان را مخلوقات نابخردى بدانید. یعنى انسان‌هاى نابخردى. و این مثالى از کل به‌جای جزء است. 

مجاز ارتباطى – چند گونه است، ١- ذکر جنس و ارادهٔ مصنوع این پیراهن ابریشم است. یعنى پارچه ابریشمى است.٢- واژه‌هاى محسوس به‌جاى مفهوم اصطلاحى: دستت را پیش این و آن دراز مکن. یعنى از کسى چیزى مخواه. پاى در کفش من نکنید. یعنى در کار من دخالت نکنید. ٣- مفهوم غیرمستقیم به‌جاى لفظ مستقیم: این بار گران را بر دوش من نگذارید. یعنى بیش از ظرفیت من کار بر عهده‌ام نگذارید. 

در این بخش به ذکر خطاها و بهسازى فارسى مى‌پردازیم. در هفتهٔ گذشته سه کتاب از تهران به دستمان رسید که استادان زبان و ادبیات فارسى دربارهٔ آرایه‌هاى ادبى زبان و براى تدریس دانشگاهى نوشته بودند. در این کتاب‌ها خطاهایى به‌نظر می‌رسید: نامنظم‌بودن سبک، در میان گفتار خود با زبان رسمى، یک‌مرتبه ننویسیم: مثّ گرگى می‌مونه که مى‌خواد پاره کنه. بنویسیم، به گرگى می‌ماند که مى‌خواهد پاره کند. با فعل مانستن کلمهٔ «مث» یعنى «مثلِ» به‌کار نبریم. مضارع فعل ماندن و مانستن هر دو یکسان‌اند، اما ماضى‌شان نه؛ او به یک گرگ مى‌مانست. او پیوسته در خانه مى‌ماند. او به یک گرگ مى‌ماند؛ او پیوسته در خانه مى‌ماند. موجب شگفتى است که استاد زبان فارسى این خطاى دستورى مکان «را» را باز نمى‌شناسد: ننویسیم، ضرب‌المثلى که نوشتى و خط زدى اما دوباره نوشتى را متوجه نشدم. بنویسیم، ضرب‌المثلى را که نوشتى و خط زدى، اما دوباره نوشتى، متوجه نشدم. مثالى دیگر براى مکان «را»: آن دکتر روش ساخت دارویى که باید به‌گونه دیگرى ساخته مى‌شد را به صحن علنى مجلس کشاند. «را» قبل از که می‌آید: «… دارویى را که باید…» نمى‌دانیم چرا این خطاى بدِ دستورى از کاربردش در گفتار و نوشتار محو نمى‌شود! به‌جاى ماضى نقلى، ماضى ساده ننویسیم: آیا تاکنون قسط‌هایتان را در روز موعد پرداخت کرده‌اید؟ ننویسیم، «… پرداخت کردید؟» آهنگ صداى ماضى نقلى در تلفظ کاملاً مشخص است. البته در بعضى شهرها ماضى نقلى کامل تلفظ مى‌شود. ما چرا این‌قدر شیداى به‌کاربردن واژه‌هاى خارجى هستیم و حال آنکه پارسى خوبى دارند: ننویسیم و حرف‌نویسى نکنیم: پلتفرم، بگوییم سکّو یا تختگاه، به‌جاى شیفت کارى، نوبت کارى؛ به‌جاى استراتژیک، راهبردى، و به‌جاى پروسه، فرآیند بگوییم. چندین بار گفته‌ایم، «روزمرّه» ناجور ساخته شده، زشت است. بگوییم، روزانه یا هرروزه. این مطلب را در شمارهٔ بعد ادامه خواهیم داد.

خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.

قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید

ارسال دیدگاه